امام شناسی

از دیدگاه آیة الله حسینی نسب

 

امام شناسی

 

اعتقاد به اصل امامت ،  یکی از اصول مذهب شیعه  قلمداد می گردد.

مقصود از شیعه
 
«شيعه» در لغت عربی به معناى «پيرو» است. قرآن مجيد  مى فرمايد: «وَ إنَّ مِنْ شِيْعَتِهِ لاَِبْراهِيْمُ» (سوره صافات: 83) . یعنی: «يكى از پيروان نوح، ابراهيم است.» اما در اصطلاح مسلمانان ، شيعه به گروهى از پیروان اسلام گفته مى شود كه معتقدند پيامبر(صلى الله عليه وآله) پيش از درگذشت خود، جانشين خويش و خليفه مسلمين را در مناسبتهاى متعدّدى; از جمله در روز هيجدهم ماه ذوالحجّه، سال دهم هجرى كه به روز «غدير» معروف است، در يك اجتماع بزرگ معيّن فرمود و او را به عنوان مرجع سياسى، علمى و دينى پس از خود، تعيين نمود.
توضيح آن كه: پس از پيامبر گرامى، مهاجر و انصار به دو گروه تقسيم شدند:
1 ـ گروهى معتقد بودند كه پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) مسأله خلافت را ناديده نگرفته و جانشين خويش را تعيين فرموده است و او همان على بن ابى طالب است; نخستين كسى كه به وى ايمان آورد.
اين جمعيت كه متشكل از گروهى مهاجر و انصار بود و در رأس آنان، شخصيتهاى بنى هاشم و جمعى از بزرگان صحابه; مانند سلمان، ابوذر، مقداد، خباب بن ارت و امثال آنان قرار داشتند، بر همين عقيده باقى ماندند و شيعه على(عليه السلام) نام گرفتند.
البته اين لقب را پيامبر گرامى، در حال حيات خود به پيروان امير مؤمنان (ع) عطا فرموده است. آنجا كه با اشاره به على ابن ابى طالب مى فرمايد:
«والذّى نفسى بيده، انَّ هذا وشيعته لهم الفائزون يوم القيامة».
(جلال الدين سيوطى، درّالمنثور، ج 6، در تفسير آيه هفتم از سوره بيّنه "انّ الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البريّة" ).
یعنی : سوگند به آن كه جان من در دست او است، او (على) و پيروان وى در روز رستاخيز، رستگارانند.
بنابراين شيعه، عبارت است از گروهى از مسلمانان صدر اسلام كه به خاطر اعتقاد به لزوم نصّ شرعی برای تعیین مقام ولايت، بدين نام معروف گرديده اند و اين جمعيت تاكنون نيز بر خط ولایت و پيروى از اهل بيت پيامبر باقى مانده اند.
مقام و موقعيت شيعه، از همين طريق معين مى شود و بدين بيان، بى پايگى گفتار برخى از جاعلان جاهل يا مغرض، مبنى بر اين كه تشيع زاييده دورانهاى بعدى است، روشن مى گردد. براى  شناخت گسترده تر  تاريخ شيعه ، به كتابهاى        «اصل الشيعه و اصولها»، «المراجعات» و «اعيان الشيعه» مراجعه فرمایید.
2 ـ گروه ديگر بر آن بودند كه مقام خلافت، مقامى است انتخابى ،  از اين رو با ابوبكر بيعت نمودند  و  بعدها  به     «اهل سنت» يا تسنن، ملقّب گرديدند.
بر این اساس ، معلوم گردید كه میان این دو طايفه اسلامى، با وجود مشتركات بسيار در اصول، پيرامون مسأله خلافت و جانشينى پيامبر (ص) اختلاف نظر دارند ، و هسته هاى نخستينِ هر دو گروه را  همان مهاجر و انصار تشكيل مى دادند.
ویژگی های امام و جانشین پیامبر

از دیدگاه شیعیان ، امام و جانشین پیامبر (ص) باید دارای ویژگی های ذیل باشد :

  1. مقام عصمت.
  2. تعیین او با نصّ سخن رسول خدا (ص).
  3. مقام اعلمیّت در زمان امامت.

 

دلیل لزوم عصمت امام ، همان دلیلی است که در فصل سوم برای عصمت پیامبران بیان گردید.

اما ضرورت وجود نصّ سخن پیامبر (ص) در تعیین امام و جانشین خویش ، به خاطر این است که مقام عصمت ، امری است که غیر از خدا و رسول او ، کسی دیگر نمی تواند به وجود آن در شخصی پی ببرد.

اما ضرورت اعلمیّت امام در زمان امامت خود ، برای این است که امام و جانشین پیامبر در هر عصری ، رهبر جامعه و فرمانده امّت در مسیر هدایت به سوی ساحل نجات و طریق سعادت است. بنا بر این ، باید آگاهی او نسبت به آیین اسلام و راه سعادت و کمال ، بیش از دیگران باشد.

بر این اساس ، شیعیان جهان ، به امامت و خلافت امامان دوازده گانه ، که شرایط یاد شده برای آنان احراز گردیده است، اعتقاد دارند.

به منظور اثبات امامت پیشوایان بزرگ و جانشینان گرامی رسول خدا (ص) ، مراتب ذیل را یاد آور می شویم :


اثبات خلافت و امامت علي ابن أبي طالب

همانطور كه يادآور شديم، شيعه بر لزوم نصّ سخن پیامبر (ص) برای اثبات  مقام خلافت اعتقاد راسخ دارد. تاريخ زندگانى رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بر اين اصل گواهى مى دهد، زيرا ايشان در موارد متعددى على(عليه السلام) را به عنوان خليفه خويش، تعيين نموده اند كه اكنون ما تنها سه مورد از آن را مى آوريم:
1 ـ در آغاز بعثت; آنگاه كه پيامبر از طرف خدا مأموريت يافت تا خويشانش را به مقتضاى آيه «وَ أنْذرِْ عَشِيْرَتَكَ اَلاْقْرَبِيْنَ»          (شعرا: 214) به آيين توحيد دعوت كند، خطاب به آن جمع فرمود: «هركس مرا در اين راه يارى كند، او وصى و وزير و جانشين من خواهد بود.»
 تعبير آن حضرت چنين بود:
«فَأيّكم يوازرنى فى هذالأمر على ان يكون اخى و وزيرى و خليفتى و وصيّي فيكم».
ـ كداميك از شما در اين امر مرا يارى مى نمايد تا برادر و وزير و وصى و جانشين من در ميان شما باشد؟
تنها كسى كه به اين نداى ملكوتى پاسخ مثبت داد، على(عليه السلام)فرزند ابوطالب بود. در اين هنگام، رسول خدا رو به خويشاوندان خود كرده، فرمود:
«إنّ هذا أخي و وصيّى و خليفتى فيكم فاسمعوا له و أطيعوه». (تاريخ طبرى، ج 2، ص 62 ـ 63. و تاريخ كامل، ج 2، ص 40 ـ 41. و مسند احمد، ج 1، ص 111 و شرح نهج البلاغه (ابن ابى الحديد)، ج 13، ص 212 ـ 210).
یعنی : اين (على)، برادر، وصى و جانشين من است در ميان شما، به سخنان وى گوش فرا دهيد و از او پيروى نماييد.
2 ـ در غزوه تبوك; پيامبر(صلى الله عليه وآله) به على(ع) فرمود:
«أما ترضى أن تكون منّي بمنزلة هارون من موسى إلاّ أنه لانبىَّ بعدي».(سيره ابن هشام، ج 2، ص 520. و «الصواعق المحرقه» (ابن حجر)، طبع دوّم در مصر، باب 9، فصل 2، ص 121).
یعنی : آيا خشنود نمى شوى كه تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسى باشى، جز اين كه پس از من پيامبرى نيست.
يعنى همانگونه كه هارون وصى و جانشين بلافصل حضرت موسى بود، تو نيز خليفه و جانشين من هستى.
3 ـ در سال دهم هجرت; رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به هنگام بازگشت از حجة الوداع، در سرزمينى به نام «غدير خم» على(عليه السلام) را در ميان جمعيّتى انبوه به عنوان ولى مسلمانان و مؤمنان معرفى كرد و فرمود:
«مَنْ كنت مؤلاه فهذا علىّ مولاه».
ـ هركس را تاكنون من سرپرست و صاحب اختيار بودم، از اين پس، اين على مولى و سرپرست او است».
نكته مهم و قابل توجه اين است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) در آغاز سخن فرمود: «أَلستُ أولى لكم من أنفسكم؟» «آيا من بر شما، بيش از خود شما برتر نيستم؟» و مسلمانان همگى به تصديق او برخاستند، بنابراين بايد گفت كه مراد آن حضرت از واژه «مولى» در اين حديث، همان مقام اولويت بر مؤمنان و سرپرستى و صاحب اختيارى تام بر آنان است و مى توان نتيجه گرفت كه حضرت، همان مقامِ اولويتى كه خود داشت، براى على(عليه السلام)نيز ثابت فرمود. و در همان روز بود كه حسّان بن ثابت جريان تاريخى «غدير» را به نظم درآورد و اشعارى سرود كه در ذيل مى آوريم:
يناديهم  يوم  الغدير   نبيّهم
بخمّ واسمع بالرّسول مناديا
فقال  فمن مولاكم و نبيّكم؟
فقالوا و لم يبدوا أهناك التّعاميا
إلهكَ  مولانا  و  أنت  نبيّنا
و لم تلق منّا فى الولاية عاصيا
فقال له: قم يا علىّ فإنّنى
رضيتك من بعدى إماماً و هاديا
فمن  كنت  مولاه  فهذا  وليّه
فكُونوا  له  اتباع صدق مواليا
هناك  دعا :  اللّهم  وال  وليّه
و كن للذى عادى عليّاً معاديا
(المناقب ، خوارزمى مالكى، ص 80 و تذكرة خواص الأمّه ، سبط ابن جوزى حنفى ص 20 و كفاية الطالب، ص 17. نگارش گنجى شافعى و...)
حديث غدير، از احاديث متواتر اسلامى است كه علاوه بر علماى شيعه، حدود سيصد و شصت دانشمند سنى نيز آن را نقل كرده اند كه اسناد آنها به يكصد و ده تن صحابى
مى رسد و بيست و شش تن از علماى بزرگ اسلام درباره اسناد و طريق اين حديث، كتاب مستقل نوشته اند.
ابوجعفر طبرى، تاريخ نويس معروف مسلمان، اسناد و طريق اين حديث را در دو جلد بزرگ جمع آورى نموده است. براى اطلاع بيشتر به كتاب «الغدير» مراجعه شود.
( همچنین می توانید به عنوان نمونه به كتاب «الصواعق المحرقه» (ابن حجر)، طبع دوم ـ مصر، باب 9، فصل 2، صفحه 122 مراجعه فرماييد).
علاوه بر این روایات متواتر ، آیات قرآن مجید نیز شاهدی گویا بر این حقیقت است . در اینجا به عنوان مثال ، به یک آیه شریفه اشاره می کنیم :
«إنَّما وَليُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذيْنَ آمنُوا الَّذِيْنَ يُقِيمُونَ الصَّلوةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكوةَ وَ هُمْ راكِعُونَ». (سوره مائده: 55).
یعنی : تنها سرپرست شما خدا و رسول او و كسانى هستند كه ايمان آورده اند و نماز را به پاى مى دارند و در حال ركوع، زكات مى پردازند.
روايات صحاح و مسانيد اهل سنت نيز بر اين امر تصريح نموده اند كه آيه شريفه در حق على(عليه السلام) آنگاه كه در حال ركوع، انگشتر خود را به فقير بخشيد فرود آمده است.
مدارك نزول اين آيه در مورد مذكور، بيش از آنست كه در اينجا گردآورى شود. لكن از ميان اين مدارك انبوه، به برخى از آنها اشاره مى نماييم:
1 ـ تفسير طبرى، ج 6، ص 186
2 ـ احكام القرآن (تفسير جصاص)، ج 2، ص 542
3 ـ تفسير بيضاوى، ج 1، ص 345
4 ـ الدرّ المنثور، ج 2، ص 293
هنگامى كه اين آيه درباره على(عليه السلام) نازل گشت، حسان بن ثابت اين واقعه را چنين به نظم درآورد:
فأنْتَ الَّذىْ أعْطَيْتَ إذْ أنْتَ راكع   
فَدَتْكَ نَفُوسُ القَوْمِ يا خَيرَ راكِع
فَأنْزَلَ   فِيْكَ  الله   خَيْرَ وَلايَة       
و بينها فِى مُحْكَماتِ الشَّرايِع
ـ تو آن كسى هستى كه در حال ركوع، بخشش نمودى، جانها فداى تو باد اى برترين ركوع كنندگان.
ـ پس خدا بهترين ولايت را درباره تو فرو فرستاد و آن را در احكام خلل ناپذير شريعتها بيان فرمود.


امامان دوازده گانه

پيامبر گرامى در دوران حيات خود تصريح فرموده اند كه: پس از ايشان دوازده نفر به خلافت خواهند رسيد كه همگى از قريشند و عزت اسلام در سايه خلافت آنان خواهد بود.
جابر بن سمره مى گويد:
«سمعت رسول الله(صلى الله عليه وآله) يقول لايزال الاسلام عزيزاً إلى اثنى عشر خليفةً ثمَّ قال كلمة لم اسمعها فقلت لأبى ما قال؟ فقال: كلّهُم من قريش».( صحيح مسلم، ج 6، ص 2، ط مصر).
یعنی : از پيامبر(صلى الله عليه وآله) شنيدم كه فرمود: اسلام به دوازده خليفه و پيشوا عزيز خواهد بود ، سپس سخنى فرمود كه من نشنيدم. از پدرم پرسيدم كه چه فرمود؟ جواد داد كه فرمود؟ همگى از قريش هستند.
در تاريخ اسلام دوازده خليفه اى كه حافظ و نگهبان عزت اسلام باشند، جز دوازده امامى كه شيعه بدانها معتقد است، نمى توان يافت; زيرا دوازده خليفه اى كه پيامبر معرفى مى كند، بلافاصله پس از آن حضرت به عنوان خليفه ايشان معرفى گرديدند.
اكنون بايد ديد كه اين دوازده نفر كيستند؟ اگر از خلفاى چهارگانه كه در اصطلاح اهل تسنن، «خلفاى راشدين» نام دارند بگذريم، ديگر خلفا مايه عزت اسلام نبودند. تاريخ زندگانى خلفاى اموى و عباسى بر اين مطلب گواهى مى دهد. ولى دوازده امام شيعه كه همگى در عصر خود مظهر تقوا و پرهيزكارى بودند. حافظان سنت رسول خدا و مورد توجه صحابه و تابعان و نسلهاى بعدى شدند و مورخين به علم و وثاقت آنان بخوبى گواهى داده اند و... و اين ائمه دوازده گانه عبارتند از:
1 ـ على بن ابى طالب
2 ـ حسن بن على (مجتبى)
3 ـ حسين بن على
4 ـ على بن الحسين (زين العابدين)
5 ـ محمد بن على (باقر)
6 ـ جعفر بن محمد (صادق)
7 ـ موسى بن جعفر (كاظم)
8 ـ على بن موسى (رضا)
9 ـ محمد بن على (تقى)
10 ـ على بن محمد (نقى)
11 ـ حسن بن على (عسكرى)
12 ـ امام مهدى (قائم)
درباره آشنايى با زندگانى اين پيشوايان بزرگ، كه اسامى آنها نيز در لسان رسول خدا(صلى الله عليه وآله)آمده است، به اين كتابها مراجعه فرماييد.
1 ـ تذكرة الخواص
2 ـ كفاية الأثر
3 ـ وفيات الأعيان
4 ـ اعيان الشيعه

 

دلیل عصمت امامان

دلايل متعددى برای اثبات عصمت امامان (علیهم السلام) بیان گردیده و ما از ميان آنها تنها يكى را به عنوان نمونه ، يادآور مى شويم:
بنابر نقل دانشمندان شيعه و سنّى، پيامبر(صلى الله عليه وآله) در آخرين روزهاى زندگانى خود فرمود:
«إنىّ تاركٌ فيكم الثّقلين كتاب الله و أهل بيتى و أنَّهُما لن يفترقا حتّى يردا علىَّ الْحوض». (مستدرك حاكم، جزء سوم، ص 148. الصواعق المحرقه، باب 11، فصل اوّل، صفحه 149. قريب به اين مضمون نيز در كتاب «كنزالعمال»، جزء اوّل، باب الاعتصام بالكتاب و السنّه، ص 44 و در مسند احمد، جزء پنجم، صفحه 182 و 189 و غير آنها آورده شده است).
یعنی : من در ميان شما دو يادگار سنگين و گرانبها بجاى مى گذارم; يكى «كتاب خدا» (قرآن) و ديگرى «اهل بيت من» و اين دو هرگز از يكديگر جدا نخواهند شد تا روز رستاخيز، در كنار حوض كوثر به من برسند.
در اينجا نكته اى است جالب و آن اين كه: بدون شك قرآن مجيد، از هرگونه انحراف و اشتباهى در امان است و چگونه ممكن است كه خطا به وحى الهى راه يابد، در حالى كه فرستنده آن خدا و آورنده آن فرشته وحى و دريافت كننده آن پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) است؟ زيرا عصمت هر سه بسان آفتاب روشن است و مسلمانان جهان، پيامبر گرامى را در مقام اخذ وحى و حفظ و تبليغ آن، مصون از اشتباه مى دانند و روشن است كه هرگاه كتاب خدا از چنين عصمت راستين و استوار برخوردار باشد، اهل بيت رسول خدا نيز از هر لغزش و اشتباه مصون خواهند بود. چراكه در اين حديث، عترت پيامبر، در جهت ارشاد و رهبرى امت، به عنوان قرين قرآن مجيد قلمداد گرديده اند و به حكم «مقارنت» هر دو از نظر عصمت، يك نواخت مى باشند.
به بيان ديگر; جهت ندارد كه فرد يا افراد غير معصومى قرين كتاب خدا شمرده شوند.
روشن ترين شاهد عصمت ائمه(عليهم السلام) همان عبارت پيامبر(صلى الله عليه وآله)است كه فرمود: «لَنْ يَفْتَرِقا حَتى يَرِدا عَلَىَّ الْحَوض»; «اين دو (در هدايت و رهبرى) هرگز از هم جدا نمى گردند تا در كنار حوض كوثر، بر من وارد شوند».
هرگاه اهل بيت پيامبر از لغزشها در امان نباشند و در مواردى به خطا روند، از قرآن كه خطا در آن راه ندارد، جدا گرديده و بى راهه مى روند در حالى كه رسول گرامى آن را بشدت نفى فرموده است.
البته مقصود از اهل بيت در سخن پيامبر، همه بستگان نسبى و سببى آن حضرت نيستند; زيرا شكّى نيست كه همه آنان از لغزشها مصون نبودند.
بنابراين، تنها گروه خاصّى از عترت وى، چنين افتخارى را داشتند و اين مقام و موقعيت بر جمع معدودى از آنان منطبق مى باشد. و آنان همان ائمه اهل بيت(عليهم السلام) هستند كه در طول تاريخ روشنى بخش راه امت و حافظ سنت پيامبر و نگهبان شريعت او بودند.

مهدی آل محمد
 
یکی از مسائلى كه شرايع آسمانى بر آن اتفاق نظر دارند، مسأله «مصلح جهانى» است كه در آخرالزمان ظهور مى كند. نه تنها جامعه اسلامى بلكه جامعه هاى يهود و نصارى نيز منتظر آمدن اين عدل گستر جهان هستند. با مراجعه به كتابهاى عهد عتيق و عهد جديد، اين حقيقت روشن مى گردد.
(عهد عتيق: مزامير داوود، مزمور 96 و 97 و كتاب دانيال نبى، باب 12. و عهد جديد: انجيل متى، باب 24، انجيل مرقوس، باب 13، انجيل لوقا، باب 21).
در اين مورد، پيامبر گرامى نيز گفتارى دارد كه محدثان اسلامى آن را نقل كرده اند. آنجا كه مى فرمايد:
«لو لم يبق من الدَّهر إلاّ يوم لبعث الله رجلاً من أهل بيتى يَمْلأها عدلاً كما مُلِئْت جَوْراً».
(صحيح ابى داوود، طبع مصر، المطبعة التازيّه، ج 2، ص 207 و ينابيع المودّة، ص 432 و نورالابصار، باب 2، ص 154).
یعنی : اگر از روزگار، بجز يك روز باقى نماند، همانا خداوند مردى از خاندان من برمى انگيزد تا جهان را پر از عدل و داد كند، چنانكه پر از ستم گرديده است.
بنابراين، چنانكه در پيش اشاره شد اعتقاد به چنين مصلحى مورد اتفاق صاحبان شرايع آسمانى است و نيز روايات فراوانى پيرامون مهدى موعود، در كتابهاى صحاح و مسانيداهل سنت، وارد شده است و محدثان و محققان اسلامى از فريقين (شيعه و سنى) درباره آن حضرت، كتابهاى فراوانى به رشته تحرير درآورده اند. مانند كتاب البيان فى اخبار صاحب الزمان، نگارش: محمد بن يوسف ابن الكنجى شافعى، و كتاب البرهان فى علامات مهدى آخر الزمان، نگارش: على بن حسام الدين، مشهور به متقى هندى. و كتاب المهدى و المهدويّه، نگارش: احمد امين مصرى.
اما علماى شيعه، در اين زمينه كتابهاى بسيار زيادى نوشته اند كه شمارش آنها آسان نيست. مانند: الملاحم و الفتن و...
مجموعه اين روايات، خصوصيات و نشانه هاى او را بگونه اى معين نموده كه درست بر فرزند بلافصل امام حسن عسكرى و يازدهمين پيشواى شيعه، تطبيق مى نمايد.
(ينابيع الموده، ب 76، در مناقب، از جابر بن عبدالله انصارى).
 براساس اين روايات، آن حضرت همنام پيامبر گرامى است.
(صحيح ترمذى، طبع دهلى، سال 1342، ج 2، ص 46 و مسند احمد، طبع مصر، سال 1313، ج 1، ص 376)
و دوازدهمين پيشوا است. (ينابيع الموده، ص 443) .
و از نوادگان حسين بن على بن ابى طالب(عليهم السلام) مى باشد. (ينابيع الموده، ص 432).
مهدى موعود (ع) در سال 255 هجرى به دنيا آمد و هم اكنون بسان ساير افراد به زندگانى خود ادامه مى دهد.
لازم به گفتن است كه چنين عمر طولانى، نه با علم و دانش ناسازگار است و نه با منطق وحى. جهان دانش امروز درصدد افزايش عمر طبيعى انسانها است و بر اين باور است كه بشر استعداد و شايستگى عمر طولانى را دارد و اگر بخشى از آفات و آسيبها پيشگيرى شود، امكان افزايش آن زياد است. تاريخ نيز اسامى كسانى را كه داراى عمر طولانى بوده اند ضبط نموده است.
قرآن مجيد درباره نوح پيامبر مى فرمايد:
«فَلَبِثَ فِيهِمْ ألْفَ سَنَة إلاّ خَمْسِيْنَ عاماً». ( سوره عنكبوت: 14)
ـ نوح در ميان قوم خود، هزار سال زندگى كرد، مگر پنجاه سال.
و درباره حضرت يونس مى فرمايد:
«فَلَولا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحِيْنَ لَلَبِثَ فِى بَطْنِهِ إلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ».     ( سوره صافات: 144)
ـ اگر او از تسبيح كنندگان نبود، تا روز رستاخيز در شكم او (ماهى) باقى مى ماند.
همچنين حضرت خضر پيامبر و حضرت عيسى (عليهما السلام)  از ديدگاه قرآن و به اتفاق آراى مسلمانان جهان، هنوز زنده هستند و به حيات خويش ادامه مى دهند.