روح شناسی

از دیدگاه آیة الله حسینی نسب

 

حقیقت روح

قرآن مجید درباره این حقیقت می فرماید:
"و یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربی" .
یعنی: "و از تو درباره روح می پرسند. بگو : روح ، از "امر" پروردگار من است".
اگر ما این آیه را در کنار آیه شریفه "ألا له الخلق و الامر" یعنی: برای خداست عالم خلق و عالم امر"  بگذاریم، نتیجه می گیریم که روح آدمی از عالم طبیعت و ماده (که به خلق تعبیر می شود) نیست بلکه از عالم تجرد و ماوراء الطبیعه (که به عالم امر تعبیر می گردد) می باشد.
در اینجا علماء بزرگ از قبیل بوعلی سینا در کتاب شفا و صدرالمتألهین شیرازی در کتاب اسفار، ادله فراوانی بر اثبات روح مجرد آورده اند، لکن در این مقاله برای رعایت اختصار به بیان یک دلیل اکتفاء می شود:

دلیل تجرد روح:

امروز اثبات شده است که سلولهای بدن انسان دائماً در حال تعویض و سپردن جای خود به سلولهای جدید هستند، بطوریکه بنا بر بعضی تحقیقات، هر هفت یا هشت سال یک مرتبه ، سلولهای بدن عوض می شود  و  سلولهای جدیدی جای آنها را می گیرند.
در حالی که هر شخصی پس از گذشت هشت سال، هویت خود را فطرتاً و وجداناً محفوظ و دست نخورده می داند و می گوید من همان آدم هشت سال پیش یا هشتاد سال پیش هستم.
از اینجا معلوم می شود که حقیقت انسان که از آن به "من" تعبیر می کند همان روح اوست و آن روح، واقعیتی فراسوی ماده و امری غیر جسمانی می باشد.

جلوه های نفس انسان:

در پایان این نوشتار ، مبحث مراتب نفس را نیز از نظر گرامی شما می گذرانیم :
نفس انسان در عین وحدت، دارای مراتب و شئون گوناگونی است که ذیلاً به برخی از آنها اشاره می شود.
1) نفس اماره: یعنی نفس انسان در آن مرحله ای از مراتب که آدمی را به ارتکاب معاصی فرمان می دهد و با وسوسه های متوالی انسان را به سوی پرتگاه تباهی فرا می خواند.
قرآن کریم در این زمینه به نقل از حضرت یوسف (ع) می فرمایند:

"ان النفس لأماره بالسوء الا ما رحم ربی"
"بدرستیکه نفس، بسیار فرماندهنده به بدی است مگر آنکه پروردگارم ترحم فرماید".

2) نفس لوامه: یعنی آن مرتبه ای که نفس در آن، خود را سرزنش می کند و به دنبال ارتکاب گناه، او را شدیداً با سلاح توبیخ تأدیب می نماید.
این مرتبه از نفس، مقدمه ای است برای رسیدن انسان به مقامات عالی تر انسانیت و لذا از شرافت و ارزشی برخوردار است که قرآن کریم بدان در بیان حقایقی سوگند یاد می کند و چنین می فرماید:
"لا اقسم بیوم القیامة و لا اقسم بالنفس اللوامة"
"سوگند به روز قیامت و سوگند به نفس ملامت کننده...".
لازم
 این مرتبه از نفس را وجدان اخلاقی و یا عقل عملی نیز نامیده اند.

3) نفس ملهمه: یعنی آنکه به وی حقایق و واقعیتهائی الهام شده است.
قرآن کریم در این زمینه می فرماید :

"... و نفس و ما سواها فالهمها فجورها و تقوایها..."
" ... و سوگند به نفس و آنکه ار را نیکو آفرید ، پس به وی بدی و نیکیش را الهام فرمود...".
4) نفس مطمئنه: یعنی آن نفسی که بر اثر تعالی و تکامل در دو بعد معرفت و عمل به مرحله اطمینان و آرامش رسیده است.
بدنبال رسیدن انسان به این مرتبه از کمال دو صفت شریف در وجود او تحقق می یابد، یکی اینکه در پرتو معرفت وسیعی که بدست آورده همه امور را در حیطه  قدرت  حقتعالی  می بیند  و درک   می کندکه آنچه به او می رسد (در مسیر رشد و کمال) برای او خیر است. و لذا به مقام تسلیم و رضا که بلندترین فراز انسانیت است نائل می شود و "نفس راضیه" می گردد.
دوم آنکه تمام افعال و افکار وی مورد رضایت و خوشنودی خداوند قرار می گیرد و وجود او مرضی پروردگار می شود و نفس مرضیه می گردد.
قرآن مجید در آیه ای زیبا ، به این حقیقت اشاره می فرماید :

"یا ایتها النفس المطمئنة ارجعی الی ربک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی" .
"ای نفس مطمئن ، باز آی به سوی پروردگارت ، در حالی که تو راضی (از وی) و او خوشنود (از تو) است. پس در صف بندگان من در آی و در بهشت من داخل شو".

 

شواهدی از عالم روح

شاهد اول: رؤیاهای صادق

نفس انسان در عالم خواب در فضائی وسیعتر قرار دارد، زیرا اشتغال وی به بدن و لوازم آن کمتر می شود و چون به عالم خویش که مرحله ای از عالم مثال است باز می گردد، حقائقی مافوق طبیعت بر او آشکار می شود. در نتیجه این ارتباط ، برخی از دریچه های غیب به روی وی باز می گردد و حتی از وقایع آینده نیز می تواند با خبر شود.

چرخ با این اختران، نغز و خوش و زیباستی
                                        صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی
صورت زیرین اگر با نردبان معرفت
                                    بر رود بالا همی با اصل خود یکتاستی
این سخن را در نیابد هیچ فهم ظاهری
                                گر ابونصر استی و گر بوعلی سیناستی

قرآن کریم در مورد عالم خواب، دقیقترین و ظریفترین تعابیر را که "توفّی أنفس" یعنی گرفتن کامل جانها است، به کار می برد و چنین می فرماید:

"الله یتوفّی الأنفس حین موتها و الّتی لم تمت فی منامها فیمسک الّتی قضی علیها الموت و یرسل الاخری الی أجلٍ مسمّی انّ فی ذلک لآیاتٍ لقومٍ یتفکّرون"

"خدا جانها را بطور کامل اخذ می کند در هنگام مرگ ؛ و آن (نفس) را که هنوز مرگش فرا نرسیده را (اخذ می نماید) در عالم خواب، سپس آنرا که حکم به مرگ او کرده نگاه می دارد و دیگری را (که مرگش فرا نرسیده) باز می گرداند برای اجل (و موعدی) مقرر.
بی گمان در این کار ، نشانه هائی است برای متفکّران و اندیشمندان".

در آیه ای دیگر ، چنین می فرماید :

"و هو الّذی یتوفّیکم بالّلیل و یعلم ما جرحتم بالنّهار ثمّ یبعثکم فیه لیقضی اجل مسمّی ثمّ الیه مرجعکم ثمّ ینبّئکم بما کنتم تعملون"

"و اوست خدائی که در شب ، جان شما را اخذ می نماید و آنچه را در روز بدست آورده اید می داند ، سپس شما را برمی انگیزد تا اجل (و موعد) مقرر فرا رسد ، آنگاه بازگشت شما بسوی او است. سپس شما را به آنچه کرده اید آگاه می فرماید".

اقسام رؤیاها

  1. رؤیاهائی که سبب آنها مزاج یا مانند آن باشد. مثل اینکه شخصی در حالت تب و حرارت بدن، خواب آتش ببیند و یا در حالت برودت، خواب بارش برف و یا بر اثر پرخوری، خواب های پریشان ببیند. اینگونه رؤیاها تعبیری ندارند.

 

  1. اضغاث احلام: مانند خواب اشخاص جدلی که ذهنشان مرتباً از امری به مناسب یا ضد آن منتقل می شود. این دسته از رؤیاها نیز تعبیری ندارد زیرا وصول بآن ممکن نیست.

 

  1. رؤیاهای صادقی که در آنها تصرف نشده باشد. اینگونه خوابها هم تعبیری ندارند زیرا به خاطر واضح بودن امر، هیچ نیازی به تعبیر پیدا نمی کنند. این دسته از خوابها غالباً برای کسانیکه ذهنشان خالی از تصرفات  باشد و حافظه ای قوی داشته باشند اتفاق می افتد.

4) رؤیاهائیکه در آنها تصرف شده باشد. مثل خواب کسی که نفس وی آنرا به تناسب نوع یا آنچه که بخاطر عادتی شخصی یا امری اتفاقی مناسب نزد اوست حکایت می کند. مانند کسی که در عالم رؤیا بلندی را آسمان و فخر و مباهات را سلطنت و یا دشمن را بصورت مار مشاهده نماید.

حکایاتی چند درباره تعبیر خواب

1) در احوالات ابن سیرین نوشته اند که شخصی نزد وی آمد و گفت خواب دیده ام که خروسی به چشم من منقار می زند، تعبیر این رؤیا چیست؟
ابن سیرین گفت: تو بعد از 34 روز خواهی مرد.
وقتی پرسیدند این عدد را از کجا فهمیدی؟ جواب داد: زیرا خروس در لغت عربی می شود "دیک" و مجموع شماره های حروف دیک در حساب ابجد معادل 34 می باشد. (د=4 ی=10 ک=20).

2) شخصی آمد نزد ابن سیرین و گفت خواب دیده ام که دنیا و آخرت از دستم رفته است ابن سیرین به وی گفت همینجا بمان تا جوابت را بدهم. در همن حال شخص دیگری آمد و گفت من خواب دیدم که دنیا و آخرت را بدست آورده ام.
ابن سیرین گفت: معلوم می شود که شخص اولی قرآنی گم کرده و تو آنرا پیدا نموده ای پس قرآن را به صاحبش باز گردان.

3) شخصی نزد ابن سیرین آمد و عرضه داشت: خواب دیدم که اذان می گویم تعبیرش چیست؟
وی در جواب گفت: ان شاء الله به حج مشرف می شوی.
دیگری آمد و گفت: من هم خواب دیدم که اذان می گویم. تعبیر کدام است؟
ابن سیرین گفت: تو را به اتهام دزدی دستگیر می کنند.
وقتی سبب تفاوت تعبیر را پرسیدند او جواب داد: زیرا نفر اول که خواب خود را گفت ، از چهره او فهمیدم که انسان نیکوکاری است و لذا این آیه در ذهنم آمد:
"و اذّن فی النّاس بالحج"
یعنی: "در میان مردم اعلام کن به حج".
اما شخص دوم را نگاه کردم و او را از نیکان نیافتم و لذا این آیه به ذهن من آمد:
"فلمّا جهّزهم بجهازهم جعل السّقایة فی رحل اخیه ثمّ اذّن مؤذّن ایّتها العیر انّکم لسارقون"
"پس چون آنان را به جهازشان تجهیز کرد، جام را در بار برادرش قرار داد سپس نداد دهنده ای اعلام کرد که ای کاروان بی گمان شما دزد هستید".

شاهد دوم: خلسه در بیداری

برخی از نویسندگان، خلسه را حالتی بین خواب و بیداری دانسته اند که سخص در موقعیتهائی خاص در اتاق تنها، موجود دیگری غیر از خود را احساس می نماید ، و گاهی از اوقات، قوی تر از این حالات هم اتفاق می افتد.
برخی از خلسه هائی که برای پاره ای از مردم روی می دهد خلسه های کامل نیست، برای کسیکه این خلسه دست می دهد وجودی را در نزدیکیهای خود حس می کند حتی جای آنرا و اینکه آن وجود، رویش به کدام طرف است کاملاً برای او معین می باشد. ناگهان می آید و ناگهان می رود..."
این حالات نشان دهنده آنست که انسان دارای قوائی نهفته است که در حالاتی خاص می تواند صحنه هائی خارق العاده و شگفت آور را برای وی نمایش دهد.

شاهد سوم: هیپنوتیسم، (خواب مغناطیسی)

هیپنوتیسم عبارت است از خوابی که توسط نیروی اراده و بر اثر تلقین برای شخصی حاصل می شود. شخص خواب کننده با استفاده از ویژگی های روحی لازم و بوسیله عواملی چون تمرکز نگاه، اجراء پاسهای ضروری،تمرکز فکر و اجراء صحیح تلقینات متناسب، شخص خواب شونده را به خوابی غیر طبیعی می برد.
در اینجا بطور اختصار نظر یکی از دانشمندان این فن را در مورد مراحل آن بیان می کنیم:

"درجات خواب مغناطیسی عبارتند از:

  1. مرحله اول: در این درجه ، معمول تمیز خود را از دست نمی دهد ولی قوای طبیعی او تحت تأثیر واقع می شود. مثلاً اگر گفته شود دست شما از روی این شیء برداشته نخواهد شد یا بازوی شما خم نمی شود، معمول امثال این فرمانها را اجراء می نماید و توانائی از او سلب می شود، ولی اینگونه آثار موقتی و غالباً بعد از چند دقیقه مرتفع می شود.
  1. مرحله دوم: در اینجا معمول به عالم نیمه خواب می رود و در این عالم جولان می دهد و در این حالت هست که بر حسب اراده معمول تصور چیزهای حتی غیر ممکن را می نماید. بطوریکه در وقت بیدار شدن به خاطرش می آورد و گاه می شود که آنها را به خواب دیدن نسبت می دهد.

 

  1. مرحله سوم: در این درجه معمول به خواب عمیقی فرورفته و در این حالت است که فوق العاده تحت تلقینات عامل واقع می شود و در این درجه است که می توان خواب ممتد نمود و تجاربی بوسیله معمول انجام داد. از جمله ارتباط با دور است.

 

  1. مرحله چهارم:  در این درجه اعضاء  معمول  به طوری  سخت   می شود که مانند چوب خشک است. در این حالت است که لمس را احساس نمی کند و بی حسی عارض می شود و به درجه ای که   ممکن  است  او را عمل  جراحی  کرد. 

(البتّه ،  بی حسی را در درجه سوم نیز می توان ایجاد نمود).

در این درجه است که معمول به حال روشن بینی رسیده، عامل او را وادار می نماید که علومی را شرح بدهد و حتی مجهولات عامل را برای او توضیح بدهد. یعنی قدرت روح معمول فوق اقتدار روحی و ارزش فکری عامل می شود... و در این حالت روح معمول از علائق و موانع مادی رها می شود ، و در حقیقت خود ، که حاوی تمام اسرار عالم بشریت است ، همه چیز را می خواند و می داند".

بنابر این، عجائبی که در امر هیپنوتیزم مشاهده می شود، بر وجود توانائی ها و استعدادهای سرشار در انسان، گواهی می دهد.

 

شاهد چهارم: تله پاتی و روشن بینی

متخصصان این رشته در تفسیر معنای تله پاتی چنین گفته اند:

"این کلمه فقط لفظ دیگری برای انتقال فکر یا خواندن فکر است. کلمه تله پاتی کم و بیش از نیم قرن پیش نخستین بار بوسیله "فردریک مایرز" یکی از پایه گذاران انجمن تحقیقات روانی انگلستان بکار برده شد. این کلمه از دو لفظ یونانی مشتق شده است. یکی تله (Tele) به معنای دور (یا انتقال) و دیگری پاتوس (Pathos) بمعنای احساس. پس این کلمه در واقع به معنای احساس از راه دور است" .

معنای روشن بینی:

در زمینه تعریف روشن بینی هم چنین گفته اند:

"کلمه (clairvoyance) از فرانسه گرفته شده و به معنای روشن بینی است. شخص درحال روشن بینی ، حوادث را در حال وقوع از فاصله دور می بیند. با اینکه در این حالت چشم و دیگر حواس او بکار نرفته است...
در تله پاتی اطلاع فوق العاده را از فکر شخص دیگر کسب می کنیم در حالتی که در روشن بینی این آگاهی بدون ارتباط با فکر دیگری بدست می آید... ولی... تله پاتی و روشن بینی جنبه های یک استعداد فوق طبیعی هستند" .

سخن دکتر کارل

دانشمند بزرگ ، دکتر الکسیس کارل در این زمینه چنین می گوید :

"برای فرد روشن بین ، خواندن افکار شخص دیگر به اندازه توصیف چهره وی آسان است... در بسیاری از موارد، هنگام مرگ یا در برابر خطر بزرگی ، بین یک فرد با فرد دیگری ارتباطی برقرار می شود...، از این نادرتر، فرد روشن بین از فاصله بعیدی می تواند منظره یا شخص یا صحنه ای را ببیند و آنرا با دقت ترسیم و توصیف کند...

این قضایا که مطالعه آنها بر عهده علم جدید "متاپسیشیک" است باید همانطوری که هست پذیرفته شود، زیرا حقائقی در بر دارد و جنبه ای از وجود انسانی را که هنوز خوب شناخته نشده است معرفی می کند. و شاید بتواند علت روشن بینی فوق العاده برخی را برای ما روشن سازد. براستی چه احاطه و نفوذی پیدا خواهد کرد کسی که در عین حال از تربیت فکری و موهبت تله پاتی برخوردار باشد؟"

شارل ریشه این خاصیت روشن بینی را حس ششم نامیده است.

شاهد پنجم: اشراق در روانشناسی

در اینجا برای رعایت اختصار، تنها دو عبارت را از دو دانشمند نقل می کنیم.

  1. گفتار "نرمان ل. مان" به نقل از "اصول روانشناسی" در مورد اشراق:

"بیشتر متفکران خلاق ، ادعا می کنند که نظریات یا ایده های خلاق آنها ناگهان بعد از دوره پختگی به ذهنشان رسیده است. نظریات یا ایده های مهم یک متفکر، در هر موقع و حتی گاه در حالی که در خواب است به ذهن او می رسد. وقتی شخص، اثری را خلق می کند ، بدون شک در جریان خلق اثر بوسیله حوادثی که مانع پیشرفت او است  دلسرد  می شود ،  ولی  ناگهان  بنظر  می رسد که مطلب مورد نظر خود را سازمان داده است. در این موقع نظریات یا ایده های فراوان و مربوط دیگر بسرعت در ذهن او می آید و آنچه برای او مهم بوده است، ناگهان روشن می شود" .

2)  سخن دکتر کارل:

"تمام مردان بزرگ از موهبت اشراق برخوردارند و بدون دلیل آنچه را که دانستنش اهمیت دارد می دانند... یک دانشمند بزرگ خودبخود بسوی راهی که منجر به کشف تازه ای  خواهد شد ،  کشانده  می شود. این همان کیفیتی است که  پیش از این الهام  نامیده می شد" .

شاهد ششم : روح شناسی

انسان در این جهان به خاطر داشتن بُعد روحی الهی می تواند به مرحله ای برسد که با ارواح تماس برقرار نماید. در اینجا نیز برای پرهیز از اطاله کلام ، تنها به دو گفتار از دو دانشمند غرب و فرمایشی از یک فیلسوف شرق اکتفا می کنیم:

1) "پرفسور جیمس هیسلوپ" استاد کرسی روانشناسی دانشگاه کلمبیا چنین می گود:
"به طوریکه در جلسات احضار روح حاضر بوده و مشاهده کرده ام کاملاً معتقدم که بقای روح در عالم دیگر محقق است و جای هیچ گونه تردید نیست" .

2) "سراولیورلوج" استاد دانشگاه  بیرمنگام  (در انگلستان)  چنین  می گوید:
"ما پس از مرگ زنده خواهیم بود . این  مطلب  را  از  آن  جهت  می گویم که شخصاً با بعضی از دوستانم که فوت شده اند صحبت کرده ام... من همچنانکه می توانم با حضار این مجلس صحبت کنم، با دوستان متوفای خود نیز گفتگو کرده ام... و از روی یقین و اعتماد کامل می گویم که پس از مرگ زنده و باقی هستیم. رفتگان خاک ، از ما بینابر و هشیار تر و به حوادث آگاه ترند و از جریاناتی که بر ما می گذرد بی اطلاع نیستند و به بسیاری از چیزهائیکه ما از آنها بی خبریم  آگاهی دارند" .

3) از مرحوم علامه سید محمد حسین طباطبائی (صاحب تفسیر المیزان) نقل شده است که فرموده اند:
"برادر من (حاج سید محمد حسن الهی طباطبائی) در تبریز شاگردی داشت که به او درس فلسفه می گفت و آن شاگرد از طریق احضار ارواح ، با ایشان آشنا شده بود و با وی تماس پیدا کرده بود.
اجمال مطلب آنکه آن شاگرد قبل از آنکه با برادر من ارتباطی داشته باشد، میل کرده بود فلسفه بخواند و برای این منظور روح ارسطو را احضار نموده و از او تقاضای تدریس کرده بود. ارسطو در جواب گفته بود کتاب اسفار صدرالمتألهین شیرازی را بگیر و برو نزد آقای حاج سید محمد حسن الهی بخوان. این شاگرد یک کتاب اسفار خریده و آمد نزد ایشان و پیغام ارسطو (که در حدود سه هزار سال پیش از این زندگی می کرده است) داد.
ایشان در جواب می فرماید: من حاضرم، اشکالی ندارد:
روزها شاگرد به خدمت ایشان می آمد و درس می خواند. و آن مرحوم می فرمود ما بوسیله این شاگرد با بسیاری از ارواح ارتباط برقرار می کردیم و سؤالاتی می نمودیم و بعضی از سؤالات مشکله حکمت را از خود مؤلفین آنها می نمودیم. یک بار که افلاطون گفته بود شما قدر و قیمت خود را بدانید که در روی زمین لا اله الّا الله می توانید بگوئید. ما در زمانی بودیم که بت پرستی و ثنویت آنقدر غلبه کرده بود که یک لا اله الّا الله نمی توانستیم بر زبان جاری کنیم...
خود آن شاگرد که فعلاً شاگرد مکتب فلسفه است  مسائل  غامضه ای را که آقای الهی از زبان شاگرد با معلمین این فن از ارواح سؤال می کرد و جواب می گرفت، نمی فهمید و قوه ادراک نداشته، ولی آقای الهی کاملاً می فهمیدکه آنها در زبان شاگرد چه می گویند.
می فرمود: ما روح بسیاری از علماء را حاضر کردیم و سؤالاتی نمودیم مگر روح دو نفر را که نتوانستیم احضار کنیم یکی روح مرحوم "سید ابن طاووس" و دیگری روح مرحوم "سید مهدی بحرالعلوم" رضوان الله علیهما. این دو نفر گفته بودند ما وقف خدمت حضرت امیر المؤمنین علیه السلام هستیم و ابداً مجالی برای پائین آمدن نداریم.
حضرت علامه طباطبائی فرمودند: از عجائب و غرائب این بود وقتیکه یک کاغذ از تبریز از ناحیه برادر ما به قم آمد و در آن برادر ما نوشته بود که این شاگرد روح پدر ما را احضار کرد و سؤالاتی نموده ایم و جواب هایی دادند و در ضمن از شما گله داشته اند که در ثواب این تفسیر که نوشته اید (تفسیر المیزان) ایشان را شریک نکرده اید.
ایشان (علامه طباطبائی)  می فرمودند:  آن شاگرد  ابداً  مرا    نمی شناخت و از تفسیر ما اطلاعی نداشت و برادر ما هم نامی از من در نزد او نبرده بود و اینکه من در ثواب تفسیر پدرم را شریک نکرده ام غیر از من و خدا کسی نمی دانست حتی برادر ما هم بی اطلاع بود. چون از امور راجعه به قلب و نیت من بود...
فرمودند: نامه برادر که بمن رسید، بسیار منفعل و شرمنده شدم. گفتم خدایا اگر این تفسیر ما در نزد تو مورد قبول است و ثوابی دارد، من ثواب آنرا بروح پدرم و مادرم هدیه نمودم. هنوز این مطلب را در پاسخ نامه برادر به تبریز نفرستاده بودم که بعد از چند روز نامه ای از برادرم آمد که ما این بار با پدر صحبت کردیم، خوشحال بود و گفت خدا عمرش بدهد، تأییدش کند، سید محمد حسین هدیه را فرستاد" .

شاهد هفتم: امور عجیب مرتاضان

گروهی از اشخاص به عنوان "مرتاض" (یعنی اهل ریاضت) با تحمل ریاضت های بدنی ، نفس خود تحت فشار قرار می دهند و بر آن مسلط می شوند.
برخی از این اعمال طاقت فرسا عبارتند از تحمّل گرسنگی و اکتفاء به غدائی ناچیز (مثلاً یک دانه پسته در روز)، خوابیدن بر روی تخته های پر از میخ های تیز، بالا نگهداشتن متوالی دستها بمدت چندین ماه بنحوی که دانه های غلات که در میان خاک در دستها کاشته اند رشد می کند و رسیده می شود و نشستن در کنار آتش سوزان در ایام تابستان و ...
شخص مرتاض پس از گذراندن دوره های بسیار سخت ریاضت، از تعلّقات جسمانی رها می گردد و برخی از نیرو های درونیش شکوفا می شود و کارهائی خارق العاده انجام می دهد. در اینجا به بیان سه گزارش مستند درباره بعضی از این اعمال که فوق طاقت افراد عادی است می پردازیم:

  1. فقیری هندی (بنام فرنون کریج) بمدت 25 ساعت و 20 دقیقه بر بستری از میخها در 22 و 23 تموز 1971 در ایالت اوهایو (در ایالات متحده) در حال خوابیدن باقی می ماند. میخها بطول 15 سانتیمتر و به تیزی سوزن بودند و فاصله هر یک با دیگری 6 سانتیمتر بود. و همین شخص فقیر که وی را کومار می نامیدند در 30 تموز 1972 توانست که چهار شخص را که مجموعاً 491 کیلوگرم وزن داشتند بروی جسم خود تحمل نماید در حالیکه او بر روی میخهای تیز در منطقه کولورادو (در ایالات متحده) خوابیده بود.
  2.  

2) در 23 ایار 1971 شخص ایرلندی بنام "تیم هایس" تقاضا نمود تا او را زنده زنده در عمق چهار متری در زیر زمین دفن کنند. پس در تابوتی بطول 1.90 متر و عرض 53 سانتیمتر و عمق 35.5 سانتیمتر نهاده شد و در حال دفن شده بمدت 242 ساعت و 58 دقیقه باقی ماند تا آنکه در 2 حزیران 1971 از زمین خارج شد بدون اینکه به او آزاری رسیده باشد.
3) مرتاضی را به نام "هاریکلن" در هند در حالیکه زبان خود را در دهان برگردانیده و لبها را دوخته و سوراخهای بدن خویش را با موم بسته بود، در میان تابوت گذاردند و تابوت را مهر و موم کردند و در میان قبر نهادند. شب و روز نگهبانانی اطراف تابوت را زیر نظر گرفتند. پس از شش هفت روز تابوت را از قبر در آوردند و دیدند مهرهای آن دست نخورده است. مرتاض را از میان آن بیرون کشیدند دیدگان او شیشه ای، دست و پایش خشک، پوستش چین خورده شده و ضربانی در شرائین نداشت. دهان و بینی و گوشش را باز کرده، آب گرم بر سر او ریختند و تنفس مصنوعی دادند، پس از نیم ساعت بیدار شد.

 

شاهد هشتم: کرامات اولیاء الله

اولیاء خدا و در رأس آنها انبیاء و ائمه اطهار علیهم الصلوة و السلام، در مواقعی مناسب، از قدرت فوق طبیعی خود که از ولایت تکوینیه الهی سرچشمه گرفته است استفاده نموده و دست به یک سلسله امور خارق العاده و مافوق قدرت عادی افراد می زدند که در مورد انبیاء معجزه و درباره غیر انبیاء (ع) کرامت نامیده می شود. معجزه پیمبران (ع) و کرامات امامان معصوم (ع) به جای خود محفوظ می باشد و دست دیگران به آن مراتب متعالی نمی رسد. لکن در مورد غیر انبیاء و ائمه معصومین (ع) نیز کرامتهائی نقل شده است که بیانگر شکوفائی استعدادهای فوق العاده آنان در پرتو پرستش خالصانه خداوند می باشد.
اگر چه این گونه امور شگفت آور فراوان دیده شده و بیان همه آنها در این مقاله نمی گنجد لکن جهت تبرک و تیمن، دو نمونه از آنها را به نقل از عارف بزرگ معاصر ، حضرت آیة الله العظمی بهجت ، بیان می نمائیم:

  1. "از مرحوم سید مرتضی کشمیری رضوان الله علیه نقل شده که ایشان با یکی از دوستان هم حجره ای خود به منزل می رفتند و هنگامی که دم درب حجره رسیدند متوجه شدند که کلید قفل را بر نداشته اند. مرحوم سید کشمیری در آنجا فرمودند: من شنیده ام که اگر نام مادر حضرت موسی (ع) را بر قفل بسته بخوانند آن قفل باز می شود، مادر من حضرت زهرا سلام الله علیها از مادر حضرت موسی بالاتر است. سپس نام صدیقه کبری را بر زبان جاری نمود و به برکت این کلام پاک از زبان آن مرد پیراسته، قفل بسته باز گردید".

 

2) "شخصی فرزند خود را که از هر دو چشم نابینا بود نزد مرحوم آشیخ جعفر شوشتری آورد و عرض کرد: من شنیده ام هر کس از روی حقیقت، سوره حمد را بر فرد نابینایی بخواند، خداوند او را شفا می دهد، شما این کار را برای رضای خدا انجام دهید.
ایشان فرمود: اگر این کرامت را می خواهی باید بروی نزد پدر من زیرا او در تهذیب نفس پیشرفته تر و پیراسته تر است. وقتی نزد پدر ایشان رفتند، ایشان سوره حمد را تلاوت فرمود و آنگاه دست خود را بر روی صورت آن فرزند نابینا کشید. نامبرده نقل می کند هنگامی که هنوز دست ایشان بر صورت من بود، از لابلای انگشتان ایشان توانستم بعض اشیاء را ببینم و پس از برداشتن دست، توانستم همه چیز را مشاهده نمایم".

آری بر اثر تهذیب نفس و تقوی و عبادت خالصانه ، انسان می تواند استعدادهای درونی خود را به فعلیت برساند و بر طبیعت حاکم شود.

     عارف کامل به نور مغز و دل           حکم راند بر جهان آب و گل

و به قول حافظ :

فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
                                 دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد